با تو
بي تو دستانم خالي است
خالي از وسعت با هم بودن
چشمهايم خالي است
خالي از سايه ي سنگين نگاهي عاشق
خالي از وسعت با هم بودن
چشمهايم خالي است
خالي از سايه ي سنگين نگاهي عاشق
دل من
پر اندوه چو سنگيني خاك
روح من پر شده از تنهايي
همچو مرغي غمگين در نهانخانه ي يك شاخه ي خشك
دستهايم خالي است
خالي از حجم نوازشگر عشق
در كنار تو پر آواز شدن
در كنار تو به تنهايي و غم خنديدن
با تو همدم بودن با تو همراز شدن با تو دمساز شدن
با تو آغاز سخن از همه چيز
با تو ماندن بودن
آرزوي دل تنهاي من است
ليك با اينهمه اميد دراز
دستهايم خالي است!
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۵/۰۷/۱۸ ساعت 20:18 توسط شیما
|