تو را صدا كردم
تو عطر بودي و نور
تو نور بودي و عطر گريز رنگ خيال
درون ديده ي من ابر بود و باران بود
صداي سوت ترن
صداي سوگواران بود

ز پشت پرده ي باران
تو را نمي ديدم
تورا كه مي رفتي
ميان ماندن و رفتن
حصار فاصله ها
فرسنگهاي سنگي بود
غروب دلزدگي
سايه هاي دلتنگي

تورا صدا كردم
تو رفتي و گلها تورا صدا كردند
و برگهاي درختان تورا صدا كردند

صداي برگ درختان
صداي گلها را
سرشك ديده ي من
ناله ي تمنا را
نه ديدي و نه شنيدي

ترن تورا مي برد
-به ناكجا مي برد
و من
حصار فاصله ها را
نظاره ميكردم...
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۱۷ ساعت 21:0 توسط شیما
|